روابط عمومی بیمه ملت- شرکت بیمه «ملت» برای سومین سال متوالی در سطح یک توانگری مالی با نسبت بیش از 200 درصد قرار گرفت.
روابط عمومی بیمه ملت- شرکت بیمه «ملت» برای سومین سال متوالی در سطح یک توانگری مالی با نسبت بیش از 200 درصد قرار گرفت.
لطفاً خودتان را برای خوانندگان سایت ما معرفی کنید؟
با سلام ﺧﺪﻣﺖ ﻋﺰﻳﺰاﻥ و سروران ﮔﺮاﻣﻲ ﺷﺮﻭﻳﻦ اﺳﺪﻱ ﻏﻔﺎﺭﻱ ﻫﺴﺘﻢ ﭘﺰﺷﻚ و ﻣﺤﻘﻖ ﺑﺎﻟﻴﻨﻲ بیمهگر ارشد بیمههای زندگی در شرکت پریمریکا در کانادا (phd)ا Senior life underwriter in Primerica Insurance Compa ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺗﻮﺭﻧﺘﻮ و ارزیاب ریسک پزشکی اشخاص قبل و از مهاجرتم به اینجا سالها بهعنوان در شرکت بیمه (پزشک بیمهگر) در ایران مشغول به کار بودم
ادامه مصاحبه در ادامه مطلب
یک خانم معلم در آمریکا کاری کرد که اسم او در تمام کتاب های تربیتی و پرورشی چاپ شد.
معلمی با 28 سال سابقه کار به اسم خانم "دُنا".
خانم دُنا یک روز رفت سر کلاس با یک جعبه کفش.
جعبه ی کفش رو گذاشت روی میز.
به دانش آموزها گفت "بچه ها میخوام "نمی تونم هاتون" رو یا بنویسید یا نقاشی کنید و اینها رو بیارید بریزید در جعبه ی کفشی که روی میز منه"
"من نمی تونم خوب فوتبال بازی کنم."
" من نمی تونم دوچرخه سواری کنم."
"من نمی تونم درس ریاضی رو خوب یاد بگیریم"
"من نمی تونم با رفیقم که قهر کردم، آشتی کنم"
"من نمی تونم با داداشم روزی سه بار تو خونه دعوا نکنم"
بچه های دبستانی شروع کردند به کشیدن نمی توانم هاشون.
خودش هم شروع به نوشتن کرد.
نمیتونم ها یکی یکی در جعبه ی کفش جا گرفت.
وقتی همه ی نمی توانم ها جمع شد در جعبه رو بست و گفت "بچه ها بریم تو حیاط مدرسه"
بیلی برداشت و گودالی حفر کرد.
گفت "بچه ها امروز میخوایم نمی تونم هامون رو دفن کنیم"
جعبه رو گذاشت توی گودال و شروع کرد با بیل روی اون خاک ریختن.
وقتی که تمام شد به سبک مسیحی ها گفت "بچه ها دست های هم رو بگیرید"
خودش هم شد پدر مقدس و شروع کرد به صحبت کردن.
"ما امروز به یاد و خاطره ی شاد روان «نمی توانم» گرد هم آمدیم. او دیگر بین ما نیست. امیدوارم بازماندگان او «می توانم» و «قادر هستم»، روزی همانند او در تمام جهان مشهور و زبان زد شوند و «نمی توانم» در آرامگاه ابدی خود به سر برد."
به بچه ها گفت "برید کلاس".
بچه ها وقتی وارد کلاس شدن دیدن مقداری کیک و مقدار زیادی پفک داخل کلاس گذاشته شده.
وسط کیک یک مقوا بود و نوشته بود "مجلس ترحیم نمی توانم"!
بعد از اینکه کیک رو خوردن، مقوا رو برداشت و چسبوند کنار تابلوی کلاس.
تا پایان اون سال تحصیلی، هر کدوم از بچه ها که به هر دلیلی به معلمش می گفت "خانم، نمی تونم"، در جوابش خانم دنا یه لبخندی می زد و اون مقوا رو نشونش می داد و خود اون بچه حرفش رو می بلعید و ادامه نمی داد.
پایان اون سال تحصیلی شاگردان خانم دُنا بالاترین نمره ی علمی رو در مدرسه ی خودشون کسب کردند.
یه قول همین الان همه مون به هم دیگه بدیم. قول بدیم نمی توانم ها رو خاک کنیم....موفق باشید دوستان..🌱🎈
ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺍﻧﻤﺎﺭﮎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺳﻔﺮ ﻣﻴﮑﺮﺩﻡ ..
ﺑﭽﻪ ﺍﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺷﻠﻮﻍ ﻣﻴﮑﺮﺩ ..
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ
ﺷﮑﻼﺕ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﺮﻳﺪ ..
ﺁﻥ ﺑﭽﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪ ..
ﻗﻄﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﻋﺎﺩﻱ ﺍﺯ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ
ﺭﺍﻫﻢ ﺭﺍ ﮐﺸﻴﺪﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ...
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﻠﻴﺲ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻋﻼﻡ ﻧﻤﻮﺩ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺷﺪﻩ ﻣﺒﻨﻲ
ﺑﺮ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﭽﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻱ ....
ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻱ ﺷﮑﻼﺕ ﻣﻴﺨﺮﻡ ﻭﻟﻲ ﻧﺨﺮﻳﺪﻱ!!!
ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ ﺷﺪﻡ !!
ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﭼﻨﺪ ﻣﺠﺮﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻣﺜﻞ ﺩﺯﺩ ﻭ ﻗﺎﭼﺎﻗﭽﻲ!!!
ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ ﻋﺠﻴﺒﻲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﻨﮕﺮﻳﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻱ ﺁﻥ
ﻫﻢ ﺑﻪ ﻳﮏ ﺑﭽﻪ!!!
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺟﺮﻳﻤﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﺧﺮﻳﺪﻡ ﻭ ﻋﺒﺎﺭﺗﻲ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ
ﮔﺬﺭﻧﺎﻣﻪ ﺍﻡ ﺛﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﮎ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥ ﺗﻤﺎﻡ
ﺷﺪ!!!
ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺪﺍﻱ ﻳﮏ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﮑﻼﺕ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ...
ﺁﻧﻬﺎ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﺪﺁﻣﻮﺯﻱ ﺑﭽﻪ ﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ
ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺣﺮﻓﻲ ﺑﻪ
ﺍﻭ ﺯﺩﻧﺪ ﺍﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻨﺪ!!!
ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﭼﺮﺍ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻳﻢ ؟
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻋﻠﻲ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻳﺰﺩﻱ
بیست سال پیش اومدن شرکت بوتان شرکتی که پسر دایی من توش کار میکرد و اونموقع حدودا 120 هزار تومن حقوق میگرفت نوعی از این بیمه که پوشش درمان و از کار افنادگی رو نداشت و فقط سرمایه گذاری و عمر رو داشت رو ارایه کردن.
پسر دایی من راوی این داستانه و اون ماجرا رو با بغض و افسوس اینگونه تعریف میکنه:
مشاور بیمه رو اسکل کردیم و هرکسی تیکه ای بهش میانداخت و از جمع 160 نفری ما تنها 4 نفر از این بیمه خریدن. اونموقع حق بیمه سالیانه 100 هزار تومن پرداخت کردن و نرخ تعدیل حق بیمه یا همون افزایش سالیانه رو نمیدونم چقدر تعیین کردن. بعد از بیست سال یکی از این دوستان رو دیدم و احوال بیمه اش رو گرفتم حدود 580 میلیون سرمایه اش شده بود و من با این پول براحتی میتوانستم اپارتمانی 140پنجاه متری بخرم.
من تحقیق کردم سال 74 دلار 4030 ریال بوده یعنی حتی 10 برابر هم نشده
از طرفی من میدونم بهترین سرمایه گذاری در ملک و زمین است. اما ایا همه ما میتوانیم این سرمایه گذاری رو انجام بدیم یا مثل بعضی ها بساز و بفروشی کنیم؟ تازه اگر هم بتوانیم همیشه احتمال پول لازم شدن ما هست که با سرمایه گذاری در بیمه علاوه بر امکان وام برای رفع نیاز مالی همچنان پوششهای درمان و از کار افتادگی و حادثه برقراره و سود مرکب ادامه پیدا میکنه.
من میگم خوبه ادم قسمتی از درامدش رو در بیمه سرمایه گذاری کنه بخاطر پوششهاش و برنامه ریزی مالی مطمءن و قسمتی دیگر در بانک بدای دسترسی اسان و سریع و اگر پول قلمبه ای داشت زمین بخره یا سکه و...
بهرحال اگر شما الان سالی 1میلیون بزاری برای بیمه انگار سالی یک سکه گذاشتی کنار و در پایان 30 سال باید توقع 30 سکه رو داشته باشی ولی با محاسبات یکی از دوستان که دکترای اقتصاد بورس و فوق ای تی داشت حساب کرد و خیلی فاکتور ها رو در نظر گرفت و گفت حدود 48-50 باضافه و منهای 5 سکه پیش بینی ارزش حق بیمه سالی 1میلیونه با افضایش سالیانه 15 درصد
یعنی سال بعد 1150000 و همینطور...
گذشته از اینکه فقط بحث سرمایه گذاری نیست و این پکیج که از چهار بخش
1.سرمایه
2.بیمه عمر
3. درمان امراض خاص
4. پوشش از کار افتادگی
این پکیج رو جذاب میکنه بهر حال صحبت آخر اینکه این به گفته خیلی بزرگتر از من ها یکی از ارزشمتد ترین اختراعات بشره و در کشورهای پیشرفته ای مثل ژاپن و کانادا نرخ 500 درصدی داره یعنی هر نفر 5تا از این بیمه رو داره
با آرزوی شادکامی و تندرستی برای همه مردم ایران زمین
چرا در میانسالی و یا کهنسالی در کنار خانواده نباشیم؟
چرا به جای چند جا کار کردن و سخت زندگی کردن در کنار همسر و فرزندان و یا حتی نوههایمان نباشیم؟
چرا زمان بازنشستگی به جای فکر هزینههای درمان مخارج منزل و هزار چیز دیگر باشیم؟
چرا به فکر آرامش ، استراحت، مسافرت و وقت گذاشتن در کنار عزیزان نباشیم؟
چرا مرحمی بر دل فرزندان و ستونی استوار در سختیهای زندگی فرزندانمان نباشیم؟
چرا به جای اینکه در دوران میانسالی سربار فرزندان و اقوام باشیم، از ما به عنوان پشتوانهای در گرفتاریها استفاده نکنند؟
چرا نگران مخارج و هزینههای دوران پیریمان باشیم وقتی که میتوانیم از همین حالا راه حلی مناسب انتخاب کنیم؟
بیاییم ببینیم اگر این بیمه را نخریم چه اتفاقی میافتد و اگر بخریم چه میشود:
اگر نخریم اتفاق خاصی نمیافتد و همان مقدار پولی که میخواستیم صرفهجویی کنیم و کنار بگذراریم، در راههای دیگر خرج شده و هیج ثمرهای در زندگی ما نخواهد داشت. مثل خیلی از پولهای غیر ضروری دیگر که خرج میشوند و دیگر اثری از آنها باقی نیست.
چرا پولهایی که امروز هیچ نقشی در زندگی ما ندارند و پس انداز کردن آنها بسیار برای ما ساده هستند را مدیریت نکنیم؟!
به هر حال دوران میانسالی و کهنسالی پیش روی همه ما میباشد مگر اینکه…
ولی اگر همین پولهای خرد را مدیریت کنیم ناخواسته ما برای خودمان امنیت مالی و امنیت جانی را خریدهایم، چرا که در طول مدت حیات کسی خبر از وضعیت جسمی و ادامه زندگی ندارد و اگر اتفاقی افتاد میتوانیم گوشهای از ضررهای وارده را جبران کنیم و در بحران دستمان به سمت دیگران نباشد، و اگر هم خدای ناکرده بار سفر را بستیم، میدانیم پول خوبی برای ادامه زندگی همسر و فرزندانمان هست که ادامه راه را بدون وجود ما راحت طی کنند و در نبود ما دچار بحرانهای سخت مالی نباشند.
حالا چطور بیمه عمر را تهیه کنیم ؟!